من نوشت

جایی برای پریشان گویی هایم و گریزگاهی از نیهلیسمم

من نوشت

جایی برای پریشان گویی هایم و گریزگاهی از نیهلیسمم

درس

همیشه دو درس را در زندگی خود به یاد داشته باشیم:

1- جسارت در بیان عقیده

2- جرأت در پذیرش اشتباه

طاقچه

اگر با کسانی سر وکار داری که روحشان با روح تو هم راستا نیست عشق نثارشان کن و از کنارشان بگذر

 

چه جمله ی ارزشمندی !!!! در نگاه اول و بدون فکر شاید به نظر برسد که پیام متن بالا نثار عشق باشد ... چه برداشت پوچی ! مفهوم این متن خیلی بالاتر و عمیق تر از نثار عشق هست . دلم نمی آید نظر خودم را در موردش بگویم ، این جمله از آن دسته جملاتی است که نباید در موردش اظهار نظر کنی تا مبادا به خود متن آسیبی برسد!!!!

رضا ر

 

گل واژهای من 18+

 

اندر ستایش A.D.S.L

منت خدای عزوجل را که A.D.S.L بی منت را به ما ارزانی داشت .
یکهفته ای میشود که از نعمت A.D.S.L محروم مانده ایم و با Dial up
یا به عبارت دیگر همان اینترنت ذغالی روزگار میگذارانیم .
چه نیکو سخن راند خداوند عزوجل که من A.D.S.L را برای انسان و انسان را
برای A.D.S.L آفریدم !
براستی که این Dial up چیز عجیب و غریبیست و End زجر است .
مخصوصا برای رجلی که به ADSL عادت دارند ، از اینروست که شیخ اجل
بیراه نگفته است که : تنها A.D.S.L است که می ماند !
چراکه همین گونه یادش و ذکرش در قلب شرحه شرحه من باقی مانده است !


 -------------------------------------------------------

اندر مشعوف بودن ما

تازگیها به این فکر افتادم که نکند مشعوف بودن ما به دلیل پریود مغزی باشد
و نه به دلیل رسیدن به حقیقت یا آرامش خاص و منطقی ! آخر آدم که همینجوری
به مقام مشعوفی نمیرسد مگر اینکه پریود مغزی باشد !
باید برای روشن شدن این مهم به اسکن رفت بنابراین گشوده شدن این امر
با تجهیزات نداشته ای که در دست داریم در توان من و شما نیست !

 -------------------------------------------------------

اندر گل خلی استقلالیها

از زمانی که قلعه مرغی مدارک باشگاه استقلال برای حضور در جام باشگاههای آسیا
را در صندوقهای زرد پست انداخت ،  و متعاقب آن حذف شدن نماینده ای از ایران که برای رسیدن به آن 3 سال سیاه جر زده بود و ماتحت خویش بر باد داده بود، همه فکر کردند سالها باید بگذرد تا چنین گل خلی دوباره  ظهور کند و سنگی در چاه بیاندازد !!! اما اینگونه نشد و فتح الله زاده تمامی پیش بینی ها را برهم زد !  فتح الله اینبار دست به کار عجیبی زد و حجازی ناکارآمد رابجای عزل ، ترفیع مقام داد تا او مربی بیاورد یا ببرد یا بر امور فنی تیمی نظارت کند که خود از اداره اش عاجز بود !

بعد بگویید غم مملکت ما تقلید است و نیاز مبرمی به نوآوری داریم ! پس این کار فتح الله چه بود؟نو آوری بود دیگر! بعد بگویید ما احتیاج به تفریح داریم ،،،، پس اخباری از این دست برای چه هستند ؟
برای خندیدن ما !

من الله توفیق
رضا ر


هرگونه برداشت از مطالب این وبلاگ تنها با ذکر منبع مجاز است
امیدوارم الیاس ، دهان پدر و برادر آنهایی که دزدی مطلب میکنند                                   را مورد عنایت قرار د هد .

برای تو مینوسم ! بخوان و عصای من را بگیر

آمریکایی های پدر صلواتی به کله شان اشاره میکنند و میگویند :

! Everything is here

حالا اگر این جمله را برای ما بخوانند و بخواهند که به جایی اشاره کنیم اگر خیلی مودب باشیم و به آنجایی لیلی یا مجنون (بستگی به جنسیت خودمان دارد که کدام یک از ایندو را مخاطب قرار دهیم ! ) اشاره نکنیم به قلب صاحب مرده اشاره میکنیم ! در واقع قلب ما شده مرکز تصمیم گیری و مغزمان هم آن بالا پایش را روی پایش انداخته ! هر فرمول حل نشده ی شما با همین منطق بسیار ساده حل خواهد شد ، منطقی که همه مان ادعا میکنیم آن را بلدیم ولی خدا وکیلی چند نفر از ما عملا آن را بکار میبندیم؟! مغز را بیکار گذاشته ایم و قلب را مسئول تصمیم گیری کرده ایم ! تقصیری هم نداریم ، فرهنگ ما اینجوری هست . اینهمه شاعر شیرین سخن و فرهنگ گل و بلبلمان کمی زیادی بوده !  

زندگی صحنه ی یک نبرد است و این نبرد به سربازان جنگجو نیاز دارد ! باید به چکاد رفت و بر کوه پایه ها نظر کرد تا معنی زندگی را دریافت !

 

نوشته ی : رضا ر

 

حرفهایی هست ...

حرفهایی هست که نمیشود آنها را به کسی اظهار کرد ...

غلامرضا تختی

قرار بود در آن شب سرد زمستانی جهان پهلوان غلامرضا تختی به هتل .... در تهران بیاید . کمیته استقبال برای پذیرایی سنگ تمام گذاشته بود و فقط منتظر بودند تا هلهله و شلوغی خیابانی که به هتل منتهی میشد زمان آمدن جهان پهلوان را اعلام کند . اما نگهبان دم در که سرباز وظیفه ای بیش نبود آرزو میکرد که پستش در آن کیوسک سرد و بی روح درب ورودی اینبار زود تمام نشود تا بتواند تختی را ببیند ! ناگهان مردی را دید که بطرفش نزدیک میشود ، خودش را بدجوری توی پالتو پیچیده بود انگار فقظ همان یک لباس گرم را داشت . نگهبان که رشته ی افکارش از هم گسسته بود ، سگرمه هایش را  درهم کشید و گفت : شما ؟           

مرد غریبه گفت : من تختی هستم !!!!!!

نگهبان که دستپاچه شده بود هاج و واج اطراف را نگاه میکرد ، نمیتوانست اینهمه سادگی را ، آنهم از طرف جهان پهلوان هضم کند ! اما تا آمد بفهمد چه شده تختی از کنار او گذشته بود .

 

پ . ن :

این را چند وقت پیش از زبان همان سرباز شنیدم کسی  که حالا سن پسرش از من هم بیشتر است . یکجور تاریخ شفاهی هست که جای دیگه گیرتون نمیاد ! اون ۳ نقطه رو هم واسه این گذاشتم که اسم هتل را فراموش کردم! 

Beyond The North Waves

خب الان در خدمت شما هستم با ترجمه یه آهنگ خفن از گروه Immortal به نام :  beyond the north waves ، این باند  یک گروه Satanic متال است با سبک کاری Black Metal آن هم در ژانر  Nordic ،  هم گروهشون محبوب منه و هم این آهنگه که واقعا کار بینظیری از آب دراومده ، منم تا همین الان که میخوام آهنگ رو ترجمه کنم نمیدونم اینا تو شعرشون چی میگن و فقط از سبک موسیقیشون لذت میبرم !
پس با هم میخونیم ببینیم چی گفتند :

 


[Music: Abbath/Horgh]
[Lyrics: Demonaz]

 

 


Beyond The North Waves

برفراز موجهای شمال

 

On many ships we have sailed
با کشتیهای زیادی حرکت میکردیم

Far beyond the north waves
خیلی دورتر از موجهای شمال

On the high northern seas
بر فراز شمالی ترین دریاها

We have found our way
ما راه خودمان را پیدا کرده ایم

The shadowing voices of our gods
صداهای سایه ای از خدایانمان

Singing on the calling winds...
در بادی ندا دهنده آواز میخواندند

Where the cold waves and the longboats brought us
جایی که موجهای سرد و قایقهای دراز ،  ما را آوردند

 far The saga of the warriors from northland
فرای  حماسه سلحشوران سرزمین شمالی

Speaks of greatness and strength
درمورد بزرگی و قدرت سخنرانی می شد

The saga of the warriors from northland
حماسه سلحشورانی از سرزمین شمالی

Are the saga of many great a man
حماسه تعدادی زیادی از بزرگمردان

On seas against the open

در دریاهایی که باز نبودند

We travelled on and on
ما رفتیم و رفتیم

Through the raging winds
در میان بادهایی خشمناک

And storms we arrived
و توفانهایی که ما به آنها رسیدیم
.
.
.
With sword in hand I now stand
اکنون من با شمشیری در دست ایستاده ام

On my enemies land
در سرزمین دشمنانم

With a northern heart
با قلبی شمالی

I will fight until the day I die
من تا روزی که بمیرم خواهم جنگید

My time will be remembered my time it will be known
عصر من به خاطر آورده خواهد شد ، عصر من شناخته خواهد شد

By my sons by my tribe and by the sun the sea and moon
با فرزندان من ، با تبار من  و با خورشید ، دریا و ماه


For the who battle for his land his pride and for his men
برای کسی که برای سرزمینش، برای افتخارش و برای مردمانش جنگید

Shall be remembered and stand eternally named
باید بخاطر آورده شویم و ناممان جاوید گردد

In the legends of our land
در افسانه های سرزمینمان

Breathing in winds...
تنفس در بادها

From the essence of a roaring horizon
از وجود غرش کننده افق

Breathing in winds...
تنفس در بادها

From the cold sea call the shores of the north
از دریای سرد  ، ساحل شمالی را صدا میزند

 

ترجمه : رضا ر


آقا واقعا ترجمه یه آهنگ غربی خیلی سخته ها !!!! سخت تر از ترجمه یه متن عادی هست ! اگه باور نمیکنید امتحان کنید! چون برای یه ترجمه ی خوب باید یه مقدار آشنایی با فرهنگ مورد نظر هم چاشنی کار باشه !

در ضمن اگه ایرادی تو ترجمه دیدید حتما بگید

 

عشق در نگاه صادق هدایت

در وبلاگ سابق که به رحمت ایزدی پیوست گاه و بیگاه نوشته های خوبی نیز به چشم میخورد ! بعضی از اونها رو هنوز دارم و شاید به مرور براتون بذارم :

 

 عشق در نگاه صادق هدایت

 

 

 

عشق در نگاه صادق هدایت بی فرجام است ، در بوف کور که به نوعی مانیفست (1) او محسوب میشود معشوق راوی یک فاحشه است که با هرکسی بجز خودش میخوابد و یا در بخش دیگری از همین داستان راوی فقط به جسم در حال زوال معشوق میرسد . ( چه چیزی از این وحشتناکتر؟) در  " تجلی "  عاشق در پایان داستان با سیگار معشوق که آثار رژه لبش رویش باقی مانده است تنها میماند در داستان " داش آکل " عاشق سینه چاک ، بالاجبار خود بانی و باعث ازدواج معشوقش با غریبه ای میشود و یا در" سگ ولگرد " عشق باعث میشود سگ ، صاحب و خانه ی خود را از دست بدهد و آواره بشود هدایت تنها به انعکاس تلخ و دردناک فرجام عشق در داستانهایش بسنده نیمکند و در جای دیگری پا را از این فراتر میگذارد و نظر خود در مورد عشق را با لحنی بی سابقه اینگونه بیان میکند عشق دام طبیعت برای تولید مثل است . براستی که عمق این سخن باید مو را بر تن هر کسی سیخ کند چه سخنی از این هولناکتر؟ او عشق را مانند خصیصه ی هر دامی زیبا و دلفریب اما با باطنی خطرناک نشان میدهد و انسان را بدین گونه برده ی طبیعت نشان میدهد که برای پایداری آن بناچار خود را در مهلکه ی عشق گرفتار میبیند . در منظر هدایت عشق باعث صعود او نیست بلکه عامل سقوط او به ورطه است .

1:20 بامداد شنبه 26 خرداد
نوشته : رضا ر
 
پ. ن
1. manifest به معنی بیانه ، اعلامیه است

 
البته قرار شد در اینجا از عشق ننویسم ولی حیفم آمد که این نوشته رو دوباره نذارم .
 

Elisha

این خانم elisha هست ! خوشگلترین مدلی که من در سراسر زندگیم دیدم ! طرفداراش هم خیلی زیادن اما همانطور که میبینید زیرپیرنیش پاره هست و بیچاره پول هم نداره یه جدیدشو بخره ! 

 

 

 

درود بر زمستان فرا رسیده

زمستان هم در شرق و هم در غرب ، نماد انجماد فکری و یا اعتراض بوده و هست  اما اینکه در کشور ما چه زمانهایی زمستان بوده یا نبوده به محتوای این وبلاگ مربوط نیست ! چون سیاست و عشق ۲ خط قرمز من در این وبلاگ است . در این مقال تنها خواستم زمستان را فارغ از این دسته بندیها ستایشی دگر کنم چرا که همواره در فصل بهار و به اسم بهار ما را به مسلخگاه برده اند و میبرند! ولی زمستان چه ؟ همانطور هست که مینماید ، اهل تظاهر نیست ، آدمهایش از این نظر که همه بدون استثناء غم بزرگی در دل دارند شبیه هم اند ! عریان است و شاید از اینرو در نظرم زیبا باشد چراکه چیزی را نمیتواند پنهان کند .

درود بر زمستان ابدی